روزها

ساخت وبلاگ
اسم ها، زمان بندي ها و اتفاقات را توي ذهنم مرور مي كنم. پاسخ هاي ممكن و غير ممكن را ليست مي كنم. اما نمي توانم بشمرم كه اين چندمين سيگار از كدام پاكت است. حس كشنده اي دارد دست مي برد به تصويري كه به سختي ساخته ام و بي رحمانه طرح اصلي را بهم مي ريزد. پازلي كه در پشت پازلي بزرگ تر جا گرفته. گوشم درد نمي كند. ناتواني جسمي از ضرب لگد حقيقت كم نمي كند. فقط تكه آخر را گرفته ام توي مشتم و نمي خواهم تا زن روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : اضطرار, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

چند دقيقه اي مانده به سه نيمه شب و تكرار جمله ي تو زنگ مي زند توي سرم. حوصله اي كه نداري و همان زمان قرار بيرون گير مي كند بين فكر هام. خوابي كه اين همه تلاش كردم نيندازتم تا رسيدن تو، ديگر كاملا رفته و من به اسم ها فكر مي كنم و زمان ها. به اصرارت براي بچه بودن يك نفر. كافي است آيدي اينستاگرام اين بچه را بيندازي توي تلگرام و بعد ببيني زيرش مي شود نوشت بچه؟ تو از كجا مي داني بچه بودنش را؟ سن و سال روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : حوصله,نداري, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

ايستاده ام و دارم به عمق متعفن چاه دستشويي نگاه مي كنم. عمقش را هميشه حدس زده ام. اگر دبستاني بودم حتم دارم چوبي چيزي براي اندازه گيري اش پيدا مي كردم. اما من دبستاني نيستم. چوب نمي اندازم توي چاه، حدس مي زنم و معمولا حدس هام پيش خودم مي ماند. چه چاه عفن ِ خانه باش چه روزهام. حوالي اين فكرهام كه نگاهم مي افتد به سوسك كوچكي كه انگار طبيعت كمكش كرده باشد شبيه بند جرم گرفته كاشي به نظر بيايد، اما خود روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : هايي,براي, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

مي گويي ذهنيت؟ مي فهمم، مي پذيرممي گويم تمام آنچه كه مي خواهمي. مي فهمي، مي پذيري؟سلماني با ته مانده جيبم را ربط مي دهي به آمدن يك آدم براي كار، براي مصاحبه. آدمي كه اول از تو اجازه گرفته ام، بعد زنگش زدم. آدمي كه مي دانم لنگ كار است. دوست است، دوست مشتركمان. كسي كه مدت هاست نه خواسته ام و نه اگر كه گفته، اگر كه خواسته، ديدمش. آدمي كه برايم با وجود دوست بودن مثل هزار آدم ديگر است. كه اگر نبود خودم روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : تلخي,شهريور,تمام,سلماني, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

نسل پيرمردها كم است و حق دارم اگر يكيشان بگويد خدا عزتت بدهد يكهو ذهن هزاران پاره ام براي چند لحظه متحير شود و حواسش نباشد. از همين اول صبح يكسره دارد به تو فكر مي كند. به ديشب، به دوست يكهو پيدا شده ي قديمي. به دير وقت خوابيدن به اميد شنيدن صدات. به تفاوت گم شده از شبي كه از واقعه دور نيست. به آن حجم بيداري، به اين كه سر آخر آنجا مانده اي؟ آنجا خفته اي؟ مي داني ندانم نگران مي شوم؟ به اين هفت نفري روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : خواب,ماندگي, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

حوالي سه نيمه شب است و من خواب از سرم پريده. نوشته را شروع مي كنم و دلم سيگار مي خواهد. چند ساعت پيش داشتم به راه هايي براي بردن بي دردسر ممنوع جات فكر مي كردم براي سفر. اين كه چه طور و چه قدر مي توانيم همراه ببريم. يا اصلا . . . از اين فكرها. ولي اين لحظه دارم فكر مي كنم به تو و سعي مي كنم اضطرابت را بفهمم. اين اصرار چند وقتي تنها زندگي كردن را، سعي مي كنم علتش را درك كنم و هي اطمينان داشتن/نداشت روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : روزهاي,معوق, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

  خسته ام. بسيار خسته و خواب بهترم نمي كند. مي دانم اين خستگي را سفر در مي كند. سفري همراه تو به هر جا. دم دستي ترينش شمال و جنوب كشور است و جدي ترش را بايد تا نيمه هاي بهمن صبر كنم.خوابم به تو ختم مي شود و صحبت آشفته اي درباره ي همه چيز را با هم پيش مي بريم. تهش مي رسم به حجم سختي و اميد به تغيير وضعيتي كه هست. مي داني جانا، اين كه من سختي كشيده ام مفهومش اين نيست كه براي تو آساني بوده. نه مفهومش روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : جمعه,لعنتي,نيست, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

به ديروزهام كه نگاه مي كنم دلم براي رفته ها نمي لرزد. براي آدم هايي كه در اين خيابان با هم سيگار كشيديم، رد شديم و قدم زديم. آن هم در فصل هايي پي در پي. سال هايي پشت در پشت. دوستاني عادي، صميمي، قديمي و جورهاي ديگر. من در اين خيابان كه قدم مي زنم به تو فكر مي كنم و هراس جزء جدايي ناپذير لحظه ام مي شود. مي داني؟ نمي دانم چه طور بگويم كه بفهمي، كه بداني تمام آرزوي من خلاصه مي شود در تو. نمي دانم چه روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : خيابان,هدررفتگي, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

جانا، اي كاش بيشتر باشي. امشب تلفن كه تمام شد نشسته بودم بي حرف، بي هيچ حركتي روي پله يكي از خانه هاي آن پايين و فكر مي كردم. فكر مي كردم و به خودم نگاه مي كردم. خالي شده از توان، خالي شده از شور پيمودن فردا. لحظه هاي خوبي نبود. اي كاش بودي، دستم را مي گرفتي. بي حرف، بي هيچ حركتي و بعد توان از دست رفته در همنشيني و آغوشت خودش يكهو پيدا مي شد. من از اين حجم دوري، از اين حجم بي همبودگي گله دارم. از روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : دلتنگي, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

‎دلم پنجره اي مي خواهد رو به پاييز و كمي شراب جوان براي نوشيدن و موسيقي. دلم اندكي ارامش معماري شده مي خواهد و زدودن اين حجم غريب نگراني. من هنوز جاي جمعه ي قبليم درد مي كند. سر باز نكرده اما چركش را حس مي كنم. 
برچسب‌ها: ندارد
+ نوشته شده در  ساعت 14:12  توسط آقای زرد  | 
روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : شنبه,رفته,چشمات,خواب, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00

  راستش را بخواهي نمي دانم. خيلي چيزها را نمي دانم. مثلا نمي دانم در اين خيابان نامعلوم، در اين شهر نامشخص چند نفر ايستاده اند مغموم از اين كه يكي ديگر به دليلي كه معلوم نيست باقالي هم بار احساسشان نكرده. يا مثلا نمي دانم امشب يكهو چه شد كه تو فكر كردي دلتنگي اي نيست؟به منطق تو اما وقتي فكر مي كنم شايد دو دو تا چهارتايش اين طوري است كه دلتنگي اگر بود لابد منجر ميشد اين يك ساعت را صبر كني، صدايم را بشنوي و بعد به خواب بروي.راستش را بخواهي جلسه فردا مجابم كرد كه اولش بخواهم كه زود بخوابم اما حالا كه اينجايم. ايستاده در اين خيابان بي سر و ته و با تلخي به حرف هاي تو فكر مي كنم و به يك شب ديگر كه ن روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : خيابان,جمعيت,دارد؟, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 18:13